جلسه چهارم از دوره هفتم لژیون سردار نمایندگی ارتش با استادی پهلوان محترم مسافر مرتضی، نگهبانی مسافر فرید و دبیری مسافر صابر در روز دوشنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۴ در محل نمایندگی ارتش با دستور جلسه «وادی هشتم و تأثیر آن روی من» راس ساعت ۱۵:۳۰ آغاز به کار نمود.
(7).JPG)
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مرتضی هستم یک مسافر. خیلی خوشحال هستم که امروز قسمت شد در جمع دوستان شعبه ارتش باشم. از ایجنت، مرزبانان و نگهبان تشکر میکنم که امروز این فرصت را در اختیار من قرار دادند.
من سعی میکنم در دستور جلسات بیشتر تجربههای شخصی خودم را بگویم و امروز میخواهم تأثیر وادی هشتم بر روی خودم را بیان کنم. من فکر میکنم همه ما از یک جنس هستیم حتی آقای مهندس؛ چیزی که آقای مهندس را با من متفاوت میکند درجه خلوص ایشان است و من میتوانم با خدمت، بخشش، تزکیه و پالایش این اختلاف را یکدستتر کنم.
من بهشدت درگیر اعتیاد بودم و محل کار من یک انبار در شرق تهران بود. درست مثل یک کارتنخواب هفتهها در همان انبار میماندم و از لحاظ مالی به جایی رسیدم که به پول الان حدود ۳۰ تا ۳۵ میلیارد کم آوردم. من هیچ راهی نداشتم که از این مخمصه بیرون بیایم و حساب کردم که اگر همه چیز را بدهم، تازه این مبلغ را بدهکار میشوم. من خودکشی کردم ولی خداوند من را دوست داشت و اتفاقی نیفتاد.
شاید فکر کنید که من از جایی پول قرض کردم ولی با عنایت خداوند ذرهذره و به مرور زمان مشکلات من یکییکی رفع شدند و با فروش اقساطی یک زمین به مبلغ بالاتر، تمام بدهیهای خودم را تسویه کردم. روزی که به کنگره آمدم میخواستم خوب شوم و بروم و وقتی که بعد از رهایی به من خدمت دادند حال من بد شد! حتی وقتی در ماه رمضان راهنما به من گفت مشارکت کن ناراحت میشدم که مگر نمیگویند کنگره رایگان است؟
به دلیل اینکه من به کنگره وصل بودم و ارتباط داشتم، ذرهذره این افکار کنار رفتند البته چاره دیگری هم نداشتم. در وادی هشتم هم بیان میشود که خواست خیلی مهم است که اگر من میخواهم کمک کنم، به چه دلیل این کار را میکنم. من سال اول ۳۵ میلیون خدمت کردم و روزی با راهنمای خودم پیش آقای مهندس رفتیم و من هم این موضوع را دوست داشتم چراکه خواست من کمک به کنگره نبود و بیشتر دیدهشدن برای من مهم بود. آقای مهندس گفتند دادهای که دادهای برای خودت دادی!
عجیب بود که از شنیدن حرف ایشان حال من بد نشد و وقتی فکر کردم فهمیدم ایشان درست میگویند و اینجا برای خودمان است. همین اتفاقات من را وصل نگه داشت تا اینکه آقای مهندس به ترتیب دنوری و پهلوانی را اعلام کردند و من هم ابتدا دنور و سپس پهلوان شدم. از روزی که من میخواستم از کنگره بروم ۶ سال میگذرد ولی من نرفتم و هر ۶ سال پهلوان شدم. دو سال قبل آقای مهندس برای تحقیقات اجازه خدمت دادند و من یک میلیارد خدمت کردم.
من نرفتم و اینجا ایستادم تا بزرگ شوم و همینطور که به کنگره وصل بودم، کمکم کارهای خودم هم روی غلتک میافتاد. کار من گرفت و برای انجام کار توان چندانی مصرف نمیکردم. من برنامهریزی و تلاش میکنم ولی از خدا میخواهم انتهای کار را خودش جمع کند و خدا هم به بهترین شکل آن را رقمی میزند.
بعد از خدمت در بخش تحقیقات آقای مهندس گفتند ارقام خود را بالا ببرید. من در گلریزان سال قبل مبلغ ۳ میلیارد را اعلام کردم و آن را پرداخت کردم. در جلسه آخر آقای مهندس گفتند کسانی که میتوانند مبالغ بالاتر بپردازند بیایند و جواب آنها در آن دنیا با من است. من آنجا ۵ میلیارد اعلام کردم و شروع به پرداخت این مبلغ کردم. باید این را بگویم زمانی که من متوجه شدم در کار خودم باید ۳۰۰ میلیون مالیات بدهم نزدیک به ۳ سال اعتراض کردم پس پول را میفهمم اما اتفاقی در اینجا میافتد را نمیفهمم!
من نمیدانم اینجا چه اتفاقی میافتد و فقط از حال خوبی که دارم میفهمم جای خوبی قرار دارم. من ۵ میلیارد را پرداخت کردم و روزی یکی از دوستان از من سؤال کرد که چگونه روزگار خودم را سپری میکنم؟ به او گفتم من یک فرمول دارم که گفتن آن آسان است اما انجامدادن آن سخت!
این قانون اینگونه است که من درآمدِ شش ماه اول سال را بعد از کسر هزینهها میبخشم و شش ماه دوم را هم برای طرح توسعه کار خودم در نظر میگیرم. باور نمیکرد تا اینکه در موبایل به او نشان دادم و ناخودآگاه به گریه افتاد. من با محاسبه درآمد شش ماه اول سال و کسر هزینهها مبلغ ۱۰ میلیارد برآورد سود داشتم و در نظر دارم که انشاءالله با عنایت خداوند و کسب اجازه از آقای مهندس این مبلغ را در کنگره مشارکت کنم.
ممنونم که به صحبتهای من گوش کردید.
(12).JPG)
تایپ، ویرایش و ارسال: مسافر محمدرضا
نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
2096